نوشته ها



ناصر صفاریان

هر چند یكی از سه ضلع مثلث عاشقانه نخستین فیلم كیمیایی، «بیگانه بیا»، زن بود، اما آن فیلم بیش از آن كه به وجه زنانه عشق مربوط باشد به وجه مردانه و رقابت برای تصاحب این «جنس لطیف» مربوط می‌شد. از «قیصر» به بعد، حضور كم رنگ زن در آثار كیمیایی كم تر و كم تر شد. طوری كه در خیلی از فیلم‌هایش می‌توان حتی همان حضور اندك را هم حذف كرد، بی‌آن كه هیچ اتفاقی رخ دهد. در سال‌های پس از انقلاب، كیمیایی در دو فیلم شاخص« دندان مار» و «گروهبان» به نقش زن در زندگی توجه خاصی داشت، اما پس از آن باز هم زن به حاشیه كشیده شد. با نگاهی به سیر توجه كیمیایی به زن‌ها در آثارش متوجه می‌شویم كه این دو فیلم خوب بر قله‌ای قرار دارند كه سرازیری دامنه‌هایش را عدم حضور زن پر كرده است؛ یعنی پس از آن دو فیلم، دوباره زن‌ها فقط برای این حضور دارند كه وجود داشته باشند؛ همین.
در فیلم‌های جوان‌پسند اخیر كیمیایی، كه« اعتراض» آخرین آن هاست، كیمیایی به عشق رو كرده . اما مسأله این جاست كه عشق «ضیافت» فقط در فریادهای شخصیت مرد متجلی می‌شود؛ عشق زیبای «سلطان» را در تنهایی مرد می‌بینیم و زن در این فیلم حضوری اندك دارد. عشق «مرسدس» غیرواقعی است و با سوار شدن دختر به ماشینی كه اصلاً راننده‌اش را نمی‌شناسد شروع می‌شود و ظرف فقط چند ساعت - كه عاشق و معشوق دور از هم هستند - به اوج می‌رسد؛ عشق «فریاد» در پس مضامین موجه پنهان می‌شود و خودی نشان نمی‌دهد و حالا هم« اعتراض» در همان مسیر پیش می‌رود.
كیمیایی در فیلم«اعتراض» قهرمان مرد قدیمش را قربانی می‌كند تا قهرمان مرد جدیدش پیروز شود و منطق جدید بر سنت قدیم غلبه كند. زن‌ها هم بر اساس همین نگرش در فیلم حضور دارند. زنی سنتی و برآمده از منطق فیلم‌های قدیمی كیمیایی یار و همراه قهرمان قدیمش می‌شود. اما با حذف قهرمان مرد، آن زن هم دیگر جایی ندارد و باید دوباره به زندگی سابقش برگردد. در مقابل،‌ قهرمان جدید كیمیایی با دختری امروزی سر و كار دارد؛ دختری كه با سر و وضعی شیك و امروزی در «پیتزا دربه‌در» می‌نشیند و بحث سیاسی می‌كند. اما این بار هم حضور زن حضوری حاشیه‌ای ست. چرا كه نه آن زن سنتی حضوری مستقل دارد و نه این دختر امروزی. این زن‌ها فقط در كنار مردهای كیمیایی معنا می‌یابند. آن ها فقط حضور دارند تا تنهایی و عشق مردهای داستان را بفهمیم؛ همین. به همین دلیل همیشه زیر سایه آن ها می‌مانند و حتی به جای آن كه معشوق باشند، حكم نوچه این آقایان را دارند. اگر در «قیصر» ، رقاصه فیلم سر میز قیصر نشست، اگر در «غزل»، غزل سر سفره دو برادر فیلم نشست، اگر در «رضا موتوری»، دختر امروزی فیلم ترك موتور رضا نشست، و اگر... در« اعتراض» هم دختر همان دختر سابق است. شخصیت او برآمده از همان نگاهی ست كه آن زن‌ها را تصویر كرده بود. تنها چیزی كه تغییر كرده، حرف‌های اوست. او این بار از سیاست حرف می‌زند و از دوم خرداد و خاتمی و كارگزاران و عبدی و جلایی‌پور می‌گوید. اما این فقط ظاهر ماجراست. این زن هم مثل آن زن‌ها فقط یك عروسك است؛ عروسكی سخنگو كه فقط حرف‌های جدیدی می‌زند.
كیمیایی فیلم جدیدش را با تصویر یك زن می‌بندد، با تصویر قهرمان زن جدیدش. اما این هم به خاطر مرد ماجراست نه زن داستان. پسر روبه‌روی دختر می‌نشیند و به او می‌گوید كه برای دوستی و رفاقت و عشق تا آخر عمر حاضر است، اما برای ازدواج نه. بعد دختر به سراغ مرد دیگری می‌رود. پسر، دختر محبوبش را در لباس سفید عروسی می‌بیند و فرو‌می‌ریزد، اما همچنان عاشق است. اگر پرونده فیلم همین جا بسته می‌شد، تداعی كننده شعر شاملو بود: «دوستت دارم، بی‌آن كه بخواهمت». اما گویا كیمیایی عشق را در خواستن می‌داند و دختر را با لباس سفید عروسی در دل شب و زیر باران به پشت شیشه پیتزافروشی، كه محل كار پسر است، می‌كشاند تا قهرمان مرد جدید كیمیایی به سعادت برسد. دختر می‌آید تا عشق خود را فریاد كند و بگوید: «من آمده‌ام!» گویا منطق داستان و منطق جامعه مسأله‌ای نیست، مهم این است كه مرد كیمیایی خوش باشد.

ماهنامه زنان– اسفند 1378