نوشته ها



نقاب

ناصر صفاریان

مارک تواین «شاهزاده و گدا» را خلق کرد تا دو آدم اصلی را جا به جا کند و از دل این جا به جایی، تغییر موقعیت شخصیت ها را بن مایه اثر کند، بیلی وایلدر «بعضی ها داغشو دوست دارن» را آفرید تا با ایجاد موقعیت زنانه برای شخصیت های مرد، فیلم را بر همین موقعیت ها بنا کند، و ... و نمونه های پر تعدادی در ادبیات و سینما براساس منطق جا به جایی شکل گرفت تا یکی به اشتباه جای دیگری قرار گیرد و مثلا بشود «مرد عوضی» و یکی خودش را جای دیگری جا بزند و مثلا بشود «خانم دات فایر» یا در پس این جا به جایی مفاهیم عمیق تری باشد و ماجرای پیچیده تری رقم بخورد و مثلا بشود فیلم تاثیر گذاری مثل «برای خودت نبین».
نمونه هایی مانند «گدایان تهران» و «بدل کاران» در مدل جا زدن به جای دیگری یا «خواهران غریب» و «دو نیمه سیب» در مدل تغییر موقعیت را هم در سینمای ایران می توان سراغ گرفت. ولی حالا با نمونه هایی از جا به جایی در سینمای امروز ایران رو به روییم که نه بر منطق داستان تکیه دارد و نه ربطی به پیش برد فیلمنامه پیدا می کند. در واقع، این فیلم ها منطق خود را از فضای خود اثر نمی گیرد و چیزی که به قصه، درام، فیلمنامه و هر مقوله مربوط به هنر مربوط باشد. این جا به جایی ها، منطق بیرونی دارد و از شرایط بیرونی فیلم سازی در فضای کنونی ایران می آید.
«گشت ارشاد» از همین آثار است. فیلم سه شخصیت اصلی دارد که در پوشش سه مامور عمل می کنند. درست مثل فیلم «اسب حیوان نجیبی است». آن جا هم شخصیت اصلی خودش را پلیس جا می زد. پیش از آن هم «شیش و بش» را دیده بودیم که دو کلاه بردار خودشان را مامور معرفی می کردند. مساله هم این جاست که در هر کدام از این سه فیلم به نمایش در آمده در یک سال اخیر، زمان تماشای حضور شخصیت ها در موقعیت جدید شان، نشانی از موقعیت اصلی آن ها دیده نمی شود و اگر صحنه های مربوط به ماموران قلابی این سه فیلم را جدا از صحنه های فیلم ببینیم، نشانی از جعلی بودن آن ها به چشم نمی خورد و نشانه شناسی و فضا سازی طوری است که انگار حضور آن ها کاملا واقعی است. به ویژه در «گشت ارشاد»، که بر خلاف دو فیلم دیگر که حضور ماموران جعلی در شب و در خیابانی خلوت اتفاق می افتد، در روز روشن و با تابلو و با آژیر و در شلوغی پارک و... به تصویر کشیده می شود.
فراموش نکنیم که «مارمولک» هم نمونه مشهوری ست متعلق به چند سال پیش . فیلمی که یادآور نمونه خارجی «ما فرشته نیستیم» است و از ژان والژان بینوایان می آید.. اما آن جا همه چیز بر این جا به جایی بنا شده و این گفتار و رفتار یک بزهکار است که در لباس یک روحانی، چهار چوب اصلی فیلم را بنا می کند، یعنی اگر این آدم، یک دزد سابقه دار نبود و طوری دیگر عمل می کرد، پوشیدن لباس جدید و رفتن به نقش تازه، به کلی چیز دیگری می شد. در حالی که در این سه فیلم این گونه نیست و گویی همه چیز از واقعیت می آید، و آن چه جعلی ست، خود ماجرای جعل است که به داستان اصلی و منطق فیلمنامه الصاق شده است. آیا با حذف این مساله، تغییری در «گشت ارشاد» حاصل می شود؟

ماهنامه فیلم- اردی بهشت 1391