نوشته ها



حادثه‌های بی متن

ناصر صفاریان

حالا دیگر سینمای ایران صاحب فیلمی شده كه در حد و اندازه‌های بین‌المللی‌ست و می‌توانیم سرمان را بالا بگیریم و بگوییم این فیلم در ایران ساخته شده. البته بار اول نیست كه می‌توانیم به سینمای ایران ببالیم. اما تفاوت این‌جاست كه همیشه از طریق خاص بودن و ــ به‌ویژه ــ جذابیت موضوعیِ خارج از سینمای روز دنیا مطرح بوده‌ایم و این بار از همان مسیر متداول سینمای متداول و همه‌جایی بالا آمده‌ایم.
«دوئل» ساختار روایی پیچیده‌ای ندارد و ماجرا خیلی ساده و سرراست بیان می‌شود. حتی فلاش‌بك‌ها هم فلاش‌بك صرف است و قرار نیست به شكست زمانی پهلو بزند. قهرمان و ضدقهرمان و فضاسازی حسی بمباران‌های ابتدای فیلم و فضاسازی یادآور سینمای وسترن در انتها، برای بینندة عادی سینمارو آشناست. صحنه‌های نفس‌گیر جنگی هم آن‌قدر برای تماشاگر بی‌سابقه هست كه او را میخكوب كند، به‌خصوص اگر همراه صداهایی باشد كه شیوة صداگذاری‌اش كل سالن نمایش را بلرزاند. جذابیت سعید رادِ سال‌ها بر پرده حضور نداشته را به خاطر داشته باشید و حضور دو بازیگر پرطرفدار اسم‌ورسم‌دار را ــ كه تنها به‌واسطة همین اسم‌ورسم برای دو نقش كوتاه انتخاب شده‌اند ــ به این جذابیت اضافه كنید تا دوچندان شود. عنوان «پرهزینه‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران» و روایت‌های متفاوت هزینه‌های چند میلیاردی تولید فیلم هم به‌خودی‌خود كنجكاوی‌برانگیز است. تبلیغات وسیع هم هست. وسیع و گسترده. در نشریات. در شهر. در تلویزیون. در شبكه‌های مختلف تلویزیون . لابه‌لای برنامه‌های مختلف تلویزیون. پس« دوئل »باید نظر مردم را جلب كند. همان مردمی كه تماشاگر فیلم‌های روز سینمای جهان هستند و صحنه‌های عظیم فیلم‌های خارجی را به عنوان فیلم درست و حسابی مثال می‌زنند. این را سروشكل خود فیلم می‌گوید.
اما این اتفاق نمی‌افتد، چون تمام عوامل حرفه‌ای و ــ به‌طوركلی ــ ساخت حرفه‌ای اثر در خدمت فیلمنامه‌ای ست كه قصه‌اش آن‌قدرها ــ و به اندازة این همه امكانات ــ جذاب نیست. و این همان حلقة گم‌شده‌ای‌ست كه پس از تماشای فیلم، خودش را به رخ می‌كشد. راستی چرا درویش به سراغ داستانی دیگر و پرداختی دیگر نرفته است؟ چیزی كه حالا به اسم« دوئل» می‌بینیم، از جنس سینمای شخصی و دلمشغولی و حدیث نفس و این‌طور چیزها نیست. پس طبیعی‌ست كه نسبت به دلیل انتخاب این داستان یك‌خطی و بی‌شاخ و برگ كنجكاو شویم و تعجب كنیم كه چرا به شخصیت‌ها ــ به‌خصوص نقش‌های فرعی ــ نزدیك نمی‌شویم. این‌كه ماجرای نامة محرمانة ابتدای فیلم چیست و زینال تا به حال كجا بوده، این‌كه عشق اسكندر جولان پیدا نمی‌كند، این‌كه در ته دل زینال نسبت به سلیمه چه می‌گذرد، و این‌كه مثلث عشقی شكل گرفته در میان نسل بعد كه یكی از سه ضلعش پسر یحیی‌ست گنگ و مبهم می‌ماند، به كنار. نكته این‌جاست كه وقتی ماجرای گاوصندوق پیش‌می‌آید، ما از هویت حقیقی كسانی كه به دنبالش آمده‌اند آگاه نمی‌شویم. درواقع، فیلم به‌جای آن‌كه بر اطلاع‌رسانی خودش تكیه كند، بر دانسته‌ها و پیش‌زمینه‌های بیرونیِ تماشاگرانش تكیه دارد. یعنی اگر بیننده، خودش از وقایع ابتدای جنگ، ماجرای مربوط به دستور عقب‌نشینی در زمان فرماندهی كل قوا توسط بنی‌صدر، و دودسته گی‌های مدیریتی و نظامی در آن روزها چیزی نداند، از ماجرای دودسته گی و اختلافی كه در فیلم می‌بیند سر درنمی‌آورد.
درواقع درویش با انتخاب چنین قصه‌ای قصد دارد ــ بیش از هر چیز ــ توانایی خودش را در كارگردانی اثبات كند. و آن‌قدر در كارگردانی صحنه‌های عظیم و بی‌سابقة جنگی موفق است كه در سینمای ایران رقیبی برایش پیدا نمی‌كنیم و باید بپذیریم كه او فقط و فقط با خودش رقابت می‌كند. «كیمیا» و«سرزمین خورشید» یادتان هست؟ و حالا درویش با این فیلم آن‌قدر انتظارها را بالا برده كه رقابت با خودش هم سخت‌تر از قبل شده. و به خاطر اثبات همین توانایی است كه بار فیلم را به دوش حادثه‌های اجرایی گذاشته، نه اتفاق‌های فیلمنامه‌ای و یا روابط شخصیت‌ها. درواقع، اتفاق‌های چندانی در فیلمنامه نمی‌بینیم و روابط شخصیت‌ها هم زیر سایة صحنه‌های پرزدوخورد قرار می‌گیرد.
اما وقتی قرار است كنجكاوی همه به گاوصندوق معطوف شود و كل فیلم به آن پیوند بخورد، باید آن‌قدر از زمینه‌های وجود آن بدانیم تا بفهمیم از كجا آمده بوده و به اسكندر چه ربطی پیدا می‌كرده. و وقتی همه‌چیز بر مبنای گاوصندوق بنا می‌شود، باز شدن گره ماجرا هم باید به‌گونه‌ای باشد كه با شوكی كه ایجاد می‌كند، همه را غافلگیر و میخكوب كند. ولی هنگامی كه مشخص می‌شود هیچ سند سری و محرمانه‌ای در كار نبوده و آن همه آدم بیهوده كشته شده‌اند، هیچ نشانی از شوك و غافلگیری و بهت و حتی تعجب در چهرة زینال نمی‌بینیم. اسكندر آن‌قدر معمولی حرف می‌زند كه جایی برای شوك و این چیزها باقی نمی‌ماند. در حالی كه باز شدن این گره، باید كوبنده‌ترین جای فیلم باشد. اما حیف كه این صحنه نه در فیلمنامه، نه در كارگردانی و بازی، كه در تدوین هم تأثیرگذار از كار درنیامده ــ تدوینی كه از نقاط قوت فیلم است و بدن اتكا به جذابیت قصه، تماشاگر را از ابتدا به دنبال می‌كشد. افسوس، كه پس از پایان این فیلم عظیم و به‌یادماندنی، ته دل‌مان به یك حلقة گم‌شده فكر می‌كنیم.

ماهنامه فیلم- آذر1383