نوشته ها



كار دل و كار گل

ناصر صفاریان

تفاوت هنر و فن در این است كه هنر، درونی است و ذاتی؛ و فن، فراگرفتنی. به همین خاطر است كه هنر را نمی‌توان-به تمام و كمال-در كلاس و درس خلاصه كرد. هنری هم كه از درون نجوشد، حتی اگر برآمده از آموزش باشد، یك جور تخصص و حرفه‌ است تا هنر. تفاوت هنر جوششی و هنر كوششی هم در همین است.
هنر جوششی ماندگار می‌شود و می‌ماند، ولی هنر كوششی رنگ می‌بازد و محو می‌شود و می‌رود. چون در پس هر كوششی، كوششی برتر خواهد آمد و چشم نوازتر، ولی جوشش، جایگزین ندارد و هر جوششی، رنگ و بوی متمایزی دارد.
نمونه‌اش موج فیلم‌های خنثی و بی‌بو و خاصیتی است كه در دو سه سال گذشته، یكی پس از دیگری روی پرده می‌رود و پایین می‌آید و چیزی از آن در ذهن-چه رسد به دل-بیننده باقی نمی‌ماند. حالا این بی‌هنری این جا را می‌توان به پای محدودیت‌های ریز و درشت گذاشت، اما نگاهی هم كه به آن طرف‌ها بیندازید، نمونه‌اش را می‌بینید. نهایت پیشرفت فن و تخصص را می‌توان در فیلم‌های جدید هالیوود دید. این همه جلوه ویژه عجیب و غریب و حركات محیرالعقول، دست‌پخت تكنسین است تا هنرمند فیلمساز.
چیزی كه در هر دوسو مشترك است و كارمندان و برنامه‌سازان تلویزیونی را هم دربر می‌گیرد، نگاه تولید‌كنندگان به مقوله «كار» و «هنر» است. در این-گونه-موارد، عموماً با افرادی سروكار داریم كه به فعالیت خود، به عنوان «كار» نگاه می‌كنند نه «هنر». آن كه كارمند است و حقوق می‌گیرد، تلقی كارمندی از كارش دارد و آن كه در بخش خصوصی است، به دیده تجارت نگاه می‌كند و «كار» می‌كند تا پول دربیاورد.
این شكل «كار» تقابلی با اعتقادات و اصول شخصی و اجتماعی آدم‌ها ندارد. یعنی در این شكل هنر كوششی، تولیدكنندگان با نگاه روزمره، كار می‌كنند تا امورات‌شان را بگذرانند؛ درست مثل دیگران. یكی میوه فروش است، یكی در رستوران كار می‌كند، یكی كارخانه‌دار است و یكی هم فیلم می‌سازد یا گرافیست است. تنها یك تفاوت در شكل این جایی و آن جایی‌اش هست و آن هم این است كه آن جا خیلی با ادعای هنر روبه‌رو نمی‌شویم و این جا این-گونه-آدم‌ها، همگی داعیه‌دار هنر هستند-آن هم هنر ناب.
در این میان، گاهی شاهد هستیم هنرمندان بزرگ و چهره‌های شاخص، به صورت مقطعی سرشان را به هنر كوششی گرم می‌كنند. مثلاً برای فلان شركت، آگهی تلویزیونی می‌سازند یا برای فلان كارخانه، فیلم تبلیغاتی یا صنعتی. در واقع، هنرمند پول می‌گیرد و كار سفارشی انجام می‌دهد. تمام سعی‌اش را هم می‌‌كند تا كار خوبی شود. این كارها اگرچه كار گل است نه كار دل، اما حضور هنرمندانه باعث می‌شود رگه‌های بیشتری از «هنر» را در دل «كار» بینیم. این كارها هم تقابلی با اعتقادات و اصول شخصی هنرمند ندارد. چون اصولاً كارهای روزمره و گذراست و نهایتش جذب بیش تر مشتری برای یك كالای خاص و چیزهایی از این دست-هر چند كه بسیاری از هنرمندان اصیل، به همین هم تن نمی‌دهند.
...ولی حالا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، با شكل جدیدی از هنر كوششی روبه‌رو هستیم، كه نه در ایران و نه در هیچ جای دنیا سابقه نداشته است. تعدادی از فیلمسازان-اغلب-شاخص برای نامزدهای انتخاباتی فیلم ساخته‌اند. با در نظر داشتن پیش زمینه آرمان‌ها و اعتقادهای این هنرمندان، آثار برخی از این افراد، برآمده از هنرجوششی است و مصداق كار دل. یعنی اعتقاد دارند كه باید از یك آرمان و عقیده خاص دفاع كرد و حالا سعی دارند مردم را ترغیب كنند تا با رأی دادن به یك نامزد خاص، این دیدگاه را در جامعه گسترش دهند.
اما برخی دیگر، كه اتفاقاً نام‌های مشهوری هم هستند و در هنرمند بودن شان-با اتكا به سابقه هنری‌شان-شكی نیست، در مقام انجام «كار»، پا پیش گذاشته‌اند.
این بار تعدادی فیلمساز، در عرصه‌ای به هنر كوششی مشغول شده‌اند كه اصولاً جوششی است و میانه‌ای با كار و كوشش و حرفه و این حرف‌ها ندارد. برخی ازآن ها صریحاً از «كار» حرف می‌زنند و می‌گویند لزومی ندارد نگاه خودشان با این «كار» یكی باشد. حتی گاهی این صحبت به میان می‌آید كه ممكن است خودشان به شخص دیگری رأی بدهند. این حرف را در روزهای گذشته از زبان تعدادی از هنرمندان شاغل در ستادهای انتخاباتی شنیده‌ام، از زبان فیلمساز، از زبان عكاس، از زبان گرافیست و...
حالا شاید عكاس یا فیلمبردار همراه یك نامزد، كارش را گزارش صرف معرفی كند و بگوید نظر شخصی‌اش در كار دخالت ندارد (كه البته پذیرفتنی نیست)، اما یك فیلمساز چه؟ آیا قرار است در موقعیتی كه باید روی دل‌ها تأثیر گذاشت، به كار گل مشغول شد؟ و اصلاً شدنی است؟ مگر می‌شود تلاش كرد تا مردم را به چیزی معتقد كنیم كه خودمان به آن اعتقاد-درونی و جدی-نداریم؟
این كه مدیر یك مركز كه از نظر تشكیلاتی، زیر مجموعه تحت مدیریت یكی از نامزدهاست، برای نامزد دیگری فیلم می‌سازد، می‌تواند عجیب نباشد. چون طبیعی است كه یك شخص در حوزه‌های اعتقادی نگاهی متفاوت با نگاه نفر اول مجموعه داشته باشد. اما این كه یك نفر عضو یك حزب خاص باشد، بعد برود برای یك نامزد دیگر فیلم بسازد نه كاندیدای حزب خودش و فیلم این كاندیدا را یكی دیگر بسازد، واقعاً عجیب نیست؟
درست است كه این جا سرزمین عجایب است و آن قدر چیزهای عجیب دور و برمان هست كه حتی مجالی برای تعجب پیدا نمی‌كنیم، اما خدا كند این یكی باب نشود و آنقدر عادی و معمولی جلوه نكند كه همیشگی شود و ماندنی. این را در ذهن تان مرور كنید: «یك نفر تمام تلاشش را به كار می‌گیرد تا مردم به طرف نقطه A حركت كنند. همه خوبی‌های نقطه A را توضیح می‌دهد و از مزایایش می‌گوید. بعد دفتر و دستك‌اش را جمع می‌كند و خودش هم راه می‌افتد. اما به سمت نقطه B.» خب، اسم این چیست؟ لطیفه برتر سال، یا چیزی دیگر؟!

روزنامه اقبال- 21 خرداد 1384