نوشته ها



عاشقی كه عاقل شد

ناصر صفاریان

«ارتفاع پست»، فكرشده‌ترین تلاش حاتمی‌كیا برای ساختن فیلمی پرفروش است. این یك ویژگی‌ست، نه یك نكتة مثبت یا منفی. اما وقتی به‌یاد بیاوریم حاتمی‌كیا به سینما آمد تا حرف بزند و از سینما برای گفتن حرف‌هایش استفاده كند، گرایش او به حضور مؤلفه‌های تماشاگرپسند، كمی نگران‌كننده می‌شود. و وقتی به‌یاد بیاوریم قصة تعارض و تقابل میان دو نگاه كه برای چندمین‌بار در دنیای حاتمی‌كیا مطرح می‌شود، اتفاقاً شعاری‌تر از همیشه است ، نگران درغلتیدنش به دور باطلی می‌شویم كه او را از پرداختن به گفتنی‌های دیگر بازمی‌دارد. و وقتی به‌یاد بیاوریم كه ساخت و پرداخت« آژانس شیشه‌ای» حرفه‌ای‌تر بود، باز هم نگران‌تر می‌شویم. و وقتی ببینیم پایان نچسب فیلم در دنیای فراواقع‌گرا رخ می‌دهد و فضای كلی فیلم، واقع‌گراست، باز هم نگرانی‌مان بیش‌تر می‌شود.
اما می‌توان تفاوت شخصیت و رفتار حاج‌كاظم و قاسم را در نظر آورد و از بازگشت دوبارة حاتمی‌كیا به دنیای خط‌كشی‌نشده‌ای كه آدم‌هایش خودی و غیرخودی ندارند، خوشحال شد. می‌توان تجربة فیلمبرداری اسكوپ در ماكتی چنین كوچك را در نظر آورد و تحسین كرد. می‌توان كارگردانی حرفه‌ای بخش‌هایی از فیلم، از جمله صحنة فرود اضطراری هواپیما را در مقایسه با فیلم‌های خارجی هم قابل قبول دانست. اما در نهایت قرار است حاتمی‌كیا به سازندة آثار خوش‌ساخت و قابل قبول بدل شود؟ این‌كه در فیلم‌های درجة سه آمریكایی هم وجود دارد. به‌هرحال، در تمامی این اماها و اگرها یادمان باشد كه موقع تماشای فیلمی از ابراهیم حاتمی‌كیا، با سطح توقع متفاوتی به دیدن اثر می‌رویم، وگرنه همین حالا ــ و حتی قبل از دیدن فیلم ــ هم می‌توان آن را با بسیاری از محصولات سینمای ایران مقایسه كرد و به این نتیجه رسید كه فیلم بسیار خوبی‌ست. اما وقتی آن را با فیلم‌های حاتمی‌كیا و توانایی‌ها و اندیشه‌هایی كه در او سراغ داریم مقایسه می‌كنیم، حق داریم نگران باشیم.
حاتمی‌كیا روحیة حساس و طبع لطیفی دارد. خیلی از انتقادپذیری حرف می‌زند، اما همة اطرافیانش می‌دانند كه كم‌تر اهل كنار آمدن با انتقادهاست. به‌همین دلیل هم هنوز از پروندة« آژانس شیشه‌ای» دلخور است و آن روزها هم آن را یك توطئة حساب‌شده از طرف روشنفكران به‌حساب آورد. حتی وقتی پروندة« روبان قرمز» را خواند و خودش آن‌قدر از حرف‌ها و تحلیل‌های آن خوشش آمد كه می‌خواست نوشته‌ای به‌قصد تشكر بنویسد، باز هم پروندة« آژانس شیشه‌ای» را پرونده‌سازی می‌دانست. به‌هرحال، زمان قاضی بی‌رحمی‌ست و ثابت خواهد كرد كه كدام نوشته، دلی‌ست و كدام‌یكی سفارشی.
«دیده‌بان» و به‌ویژه« مهاجر» را همیشه دوست داشتم، اما« از كرخه تا راین »بود كه به‌شكل دیوانه‌كننده‌ای مرا مجذوب دنیای حاتمی‌كیا كرد. «خاكستر سبز» هم كه به‌نظرم همچنان بهترین و كامل‌ترین اثر اوست، این جذبه را بیش‌تر كرد. و بعد هم این جاذبه ادامه یافت. چیزی كه این جذبه را رقم زد، عشقی بود كه در دنیای فیلمساز وجود داشت و از خود فیلمساز ریشه می‌گرفت. آن روزها، حاتمی‌كیا عاشق بود. با دلش زندگی می‌كرد و اهل دودوتا چهارتا نبود. اتفاقاً خودش هم در یادداشتی كه برای پروندة «آژانس شیشه‌ای» نوشت، به این فرار از عقل اشاره كرد: «من هنوز جوانم، یعنی هنوز به سن عقل نرسیده‌ام. قصد استراحت ندارم. قصد چادر زدن در دامنه را هم ندارم. اگر صورتم از سیلی‌های نقدتان یخ شده، ولی هنوز احساس وجود می‌كنم. اجازه بده تا عاقل نشده‌ام، به ابراهیم وجودم متكی باشم، و نه به ابراهیم‌های شما!» و او چشمش را بر این بست كه اصلاً صحبت ابراهیمِ من و ابراهیمِ شما نیست، صحبت ابراهیمِ خودِ ابراهیم است. و آیا او از خودِ ابراهیم حرف می‌زد؟
حاتمی‌كیا با شرایط پیش آمد و روزبه‌روز عاقل‌تر شد. دلیلش هم این بود كه تصمیم گرفت حرفه‌ای باشد و حرفه‌ای عمل كند. حاتمی‌كیا روزبه‌روز حرفه‌ای‌تر شد. چند سال پیش، با ابراهیم اصغرزادة خدابیامرز و یكی از ستاره‌هایی كه در فیلم حاتمی‌كیا بازی می‌كرد، و یكی از فیلمسازان معتبر قدیمی، نشسته بودیم و داشتیم دربارة سینمای پس از انقلاب حرف می‌زدیم. این كارگردان قدیمی، حاتمی‌كیا را فیلمساز با استعدادی می‌دانست، اما می‌گفت: «هیچ‌وقت حرفه‌ای نمی‌شود. خیلی صاف و ساده است و نمی‌تواند خودش را با شرایط سینمای حرفه‌ای ایران، هماهنگ كند.» و حالا ابراهیم حاتمی‌كیا یك فیلمساز ــ كاملاً ــ حرفه‌ای‌ست.

ماهنامه فیلم- شهریور 1381