گفت و گو با ناصر صفاریان، حول و حوش معناشناسی سوتفاهم در سینمای امروز ایران
در میانه جشنواره نه چندان پر و پیمان فیلم فجر و در بحبوحه پرسوتفاهم ترین و البته محافظهکارانهترین جشنواره فیلم فجر در سال های اخیر سراغی از ناصر صفاریان گرفتیم تا با او در مورد مفهوم پر مناقشه "سوء تفاهم در سینما و نسبت به سینما" به گفتگو بنشینیم. همه چیز فراهم بود تا گفت و گو رنگ و بوی مناسبی بگیر؛د از یک طرف دبیر و برگزارکنندگان جشنواره فیلم فجر مصداق مثال کاتولیکتر از پاپ شده بودند و با خود اجتهادی و به بهانه این که نکند سءوتفاهمی پیش بیاید با پاک کردن صورت مسئله و با الصاق برچسب سیاه نما و یا روشن فکرمابانه بودن به برخی آثار شاخص تولید شده در سال جاری، مجال حضور آن ها در بخشهای رقابتی و یا حتی غیر رقابتی فجر را ندادند.از سوی دیگر بحث تحریم و عدم اکران شش فیلم مهم سینمای ایران از سوی حوزه هنری به بهانه غیر هم سو بودن با ارزشهای مدنظر حوزه هنری هم چنان داغ بود. درکنار این هم، بازار مباحث فرهنگی و هنری در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی در جریان بود و کلید واژه تمام این مباحث سوءتفاهم و سوءنیت و یا حتی سوءاستفاده بود.
محمدرضا مقدسیان
* به نظر میرسد روحیهای محافظهکارانه در سینمای ایران حاکم است که براساس آن اگر بهدرستی از ابزار سینما محافظت نشود خطرناک خواهد بود! همین مسئله هم باعث بروز برخی سوءتفاهمها میشود و مدیران را ناگزیر میکند با نوعی بدبینی با فیلمها و فیلم سازان مواجه شوند. بروز این شرایط تا چه حد پدیدهای ایدئولوژیک است و تا چه حد محصول سلیقه شخصی افراد است؟
درصد کمی از این شرایط را به مدیران سینمایی مربوط میدانم و بخش اعظم و حتی با اغماض میتوان گفت صد درصد آن را منتسب به نگاه کلی حاکم بر جامعه امروز میدانم.
* یعنی آن را محدود به سینما نمیدانید...
دقیقاً. مدیران سینمایی بهعنوان بخشی از یک حاکمیت موظفند جلوی یک سری از واکنشها و برخوردها را نسبت به سینما که در جامعه ما وجود دارد و قابل انکار هم نیست بگیرند. بر اساس نگاه فردی این مدیران که مثلاً سیفالله داد است یا جواد شمقدری، طبیعی ست میزان این کنترل کم و زیاد شود؛ اما در واقع آنها بهعنوان بخشی از حاکمیت مراقب سینما هستند. در این باره، هم با مدیران سینمایی دوران اصلاحات هم صحبت شدهام و هم با مدیران دوره جدید. بخش عمدهای از این مدیران صراحتاً میگویند که "باور کنید نظر ما هم این نیست، ما هم میدانیم فلان سکانس لازم نیست از این فیلم حذف شود اما تمام جامعه مثل من و شما نیستند!" باید قانونی داشته باشیم تا بتواند این شرایط را مدیریت کند.
* شدنی است؟
قطعاً این اتفاق نخواهد افتاد. این سوال را هم از هر دو طیف مدیران سینمایی پرسیدهام؛ آن چه میگویند این است که اگر قانون مصوب و معینی وجود داشته باشد که چارچوبها را کامل مشخص کرده باشد راه بر هر چانهزنی بسته میشود، اما وقتی قانون نباشد میتوان با برقراری تعامل، چه با سینماگران و چه با سایر نهادها برخی مشکلات را برطرف کرد. اصلاحیههایی که در دورههای مختلف برای فیلمها صادر شده، خیلی محدود بهصورت رسمی و در سربرگ وزارت ارشاد ارائه شده. همیشه یا تلفنی این موارد را اعلام می کنند یا کارمند معاونت سینمایی در تکه کاغذ کوچکی آن را برای فیلم ساز می نویسد. این گونه است که این اصلاحیهها در هیچ جا ثبت نمیشود و گویی خود معاونت سینمایی هم میداند در این زمینه هیچ قانونی وجود ندارد! البته دلیلشان هم این است که این گونه میتوانند بر سر موارد طرح شده بحث و چانهزنی کنند. حتی درباره فیلمهای مسئلهدار هم میبینید که نهایتاً با مذاکره فیلم ساز برخی موارد از فهرست اصلاحیهها حذف میشود و چند مورد خاص باقی می ماند. این روحیه، روحیهای ایرانی ست. مدلی است که در ایران حتی بعد از این که جامعه شکل شهری به خود گرفت و مثلا قانونمداری باب شد، باز هم مردم ایران بهآن علاقه نشان میدهند و اهل کدخدامنشی هستند. مدیران ما هم جزئی از همین جامعه اند. در کنار این نکته جایگاه سینما را هم باید در نظر بگیرید. زمان ورود سینما به ایران، نگاه بخش عمدهای از بدنه سنتی جامعه (اگر نسل جوان را نادیده بگیریم) این گونه بود که آن را نه تنها در خدمت دین نمیدانستند که در مواردی آن را در مقابل دین هم می دیدند. به همین دلیل هم شاهدیم وقتی انقلاب بهوقوع میپیوندد مردم به سینماها حمله میکنند. به تعبیری گویی در همان ابتدا احساس میکردند سینما با انقلاب آن ها همخوانی ندارد. اتفاقا این گونه هم نبود که تحلیل می شود فقط با ابتذال سینما مشکل داشتند؛ بلکه مشکل شان با کلیت سینما بود.
* به تعبیری یک سوءتفاهم عام نسبت به سینما در همان سالهای انقلاب وجود داشتهاست...
این نکته حتی در اظهارات آن زمان سیاست مداران و حتی روشن فکران آن زمان هم بروز و ظهور داشته است. مثلاً در بررسی تاریخ آن سالها هیچ اظهارنظر شاخصی پیدا نمیکنید که مثلاً کسی معترض آتش زدن سینماها شده باشد! گویی همه از کنار این اتفاق میگذشتند و هیچ کس حتی در حد یک یادداشت هم به آن اعتراض نکرده است.
* این جنس سوءتفاهم نسبت به اصل سینما را میتوان محصول مدیریت سینما در سالهای پیش از انقلاب هم دانست.
اگر طیفی از افراد روشن فکر این نگاه را نداشتند، نسبت به آن بیتفاوت بودند.
* اساسا درکی از کارکرد درست سینما وجود نداشت؟
تقریباً میتوان این گونه گفت، اما نه دقیقاً. در آن روزهای انقلاب قطعاً سینما در اولویت نبوده و افراد به چیزهای دیگری مشغول بوده اند. شاید در دوره ثبات به فکر همان افراد میرسید که این آتش زدن سینماها کار بدی ست، اما در شرایط انقلابی کسی نسبت به آن واکنش نشان نمیداد.
* همین روحیه نیست که در ادامه باعث شد در تمام سالهای بعد از انقلاب هم سینما بهعنوان یک فرزند ناخلف محسوب شود که با وساطت برخی بزرگان بخشیده شده، اما عفو او عفو مشروط است و با عینک سوءظن باید به آن نگاه شود؟ این تعبیر خیلی بدبینانه نیست؟
شانس تاریخی سینما در سالهای پس از انقلاب این بود که رهبر انقلاب درباره آن موضع گرفت. اگر همین جمله معروف «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم» وجود نداشت، احتمالاً سینمای ایران در همان سالهای ابتدایی انقلاب برچیده میشد. کما این که این نگاه در میان برخی افراد وجود داشت. آن روزها با جامعهای روبرو بودیم که حتی اگر مدیری هم نسبت به سینما بدبین نبود، بازهم در مقابل سوءتفاهم کلی ای که وجود داشت، نمی توانست کاری انجام دهد. این سوءتفاهم چگونه میتوانست برطرف شود؟ با یک حکم و نظر نهایی که از طرف رهبر انقلاب مطرح شد. اساسا اولین مدیران فرهنگی و سینمایی بعد از انقلاب به پشتوانه همین رأی و نظر وارد میدان شدند و سینمای ایران را بنا کردند. به همین دلیل هم فیلمهای شبیه «گاو» که بیشتر به سینمای اروپا نزدیک بود تا به سینمای سرگرمکننده هالیوودی در دهه 60 باب شد. چون این فیلم فیلم مورد علاقه رهبر انقلاب بود.
* اما باز هم توده اجتماع نگاه مثبتی نسبت به سینما نداشت. از طرفی مدیران هم به دلیل این که اولویتهای دیگری داشتند خیلی به سینما اهمیت ندادند. در چنین شرایطی به جای آن که سینما بهعنوان یک ابزار پیشرو دست به اصلاح در جامعه بزند و کارکرد آگاهسازی پیدا کند، همواره این خطر را حس میکرده که نکند از سوی جامعه با بازخورد منفی مواجه شود! به تعبیری بعد از سی و چند سال گویی هنوز در پله اول ایستادهایم. این شرایط کی تغییر خواهد کرد؟
در ادامه حرف شما معتقدم اساسا چه در سالهای ابتدایی انقلاب و چه بعدها که شرایط به ثبات نسبی رسید، بخشی از توان و نیروی مدیران سینمایی به جای آن که صرف برنامهریزی و سیاست گذاری شود، صرف این شده که چگونه آن چه موجود است را حفظ کنند تا به طور کامل از بین نرود! این در تمام دورهها وجود داشته. همین امروز هم اگر نگاه کنید، به جز زمانی که محمد خاتمی وزیر ارشاد بود و جوسازی مطبوعاتی شدیدی علیه او بهراه افتاد، شرایط امروز سینما بیسابقه است. دولتی که خود را مساوی دولت رجایی میدانست که برای بازسازی آرمانهای انقلاب به میدان آمده، مدیران سینماییاش هدف هجمههای بی سابقه ای قرار میگیرند که نمونه اش تا به حال وجود نداشته. این یعنی سوء تفاهم نسبت به کلیت سینما.
* هر چه پیش میرویم سوءتفاهمهای موجود باعث زایش سوءتفاهمهای تازه میشود و همین امر باعث شده مدیرانی که به دنبال سیاستگذاری سینما هستند، هر روز دایره نفوذ کاریشان کوچک تر و دایره سوءظنشان نسبت به سینما بزرگتر شود. این روال را میتوان زاییده همان عدم درک درست اجتماعی از سینما دانست؟ آیا نباید شرایط بهگونهای تغییر کند که ما شاهد مطالبه اجتماعی از سینما باشیم؟
این اتفاق تا حدودی رخ داده. البته میزان تغییر مخالفان سینما به اندازه تغییر طیف مخاطبان سینما نبوده. نسل جدیدی امروز مخاطب سینما شده که دیگر سوءتفاهم دیروز را نسبت به سینما ندارد و بهواسطه پدیدههایی مانند اینترنت و ماهواره آن قدر با نمونه سوءتفاهمهای نسل پیش از خود نسبت به سینما مواجه شده که میداند در قیاس با آن چه در سینمای دیگر کشورها در حال وقوع است سینمای ما اخلاقیترین سینمای دنیاست و طبیعی ست که دیگر نسبت به مذهبی بودن سینما دچار سوءتفاهم نمیشود. اما نکتهای که اتفاق میافتد قیاس میان نگاه نقادانه قشر سنتی جامعه نسبت به سینما در سالهای قبل از انقلاب با نگاه مخالفان امروز سینما ست. اگر آن سالها بر اساس یک دیدگاه کاملاً مذهبی این مخالفت ابراز میشد، امروز آن گونه نیست و موضعگیریها آمیخته با سیاست شده و آدمها و گروههایی با علم به اینک ه میدانند این سوءتفاهم در میان قشر مذهبی جامعه وجود دارد میخواهند از آن استفاده کنند و برای کوبیدن جناح مقابل از آن بهره ببرند. به همین دلیل هم شما میبینید عدهای به نمایندگی از فلان قشر در جایی تجمع میکنند اما حتی بهصورت نمایشی هم نمیتوان آن ها را نماینده آن قشر خاص دانست. در واقع، امروز سیاست هم از سوءتفاهم موجود نسبت به سینما استفاده میکند. اگر برخی گروههای سیاسی در این زمینه دخالت نمیکردند، قطعاً مسیر حرکت سینمای ایران به سمت رفع کامل این سوءتفاهمها پیش می رفت.
* زمانی این سوءتفاهمها باعث سخت شدن کار فیلم سازی میشد؛ اما با توجه به نکتهای که درباره رشد نگاه اجتماعی نسبت به سینما مطرح کردید، آیا میتوان گفت مدیران از جریان واقعی اجتماع عقب ماندهاند و نه تنها سوءتفاهمهای قبل را رفع نکردهاند که گویی به سوءتفاهمهای جدیدتر نیز دامن زدهاند؟ این واقعیت موجب بروز شکافی عمیق میان مدیران، فیلم سازان و مردم شدهاست. نظر شما درباره این تحلیل چیست؟
مسئله این است که همین مدیران هم با علاقه و نظر شخصی خود این گونه عمل نمیکنند. براساس وظیفهای که در راستای مراقبت از برخی چیزها دارند رفتارشان این گونه است و همیشه اتفاقاتی که رخ میدهد مورد پسند خود مدیر هم نیست! نکته دیگری هم در این میان وجود دارد و آن تغییر دیدگاه برخی افراد زمانی که دور از میدان عمل هستند با زمانی ست که نزدیک جریان اجرایی میشوند. این مختص سینما هم نیست و در هر حوزهای این بدیهی است که وقتی شما از دور اظهارنظر میکنی به دلیل عدم شناخت درست، قضاوت نادرستی هم داری و زمانی که نزدیکتر میشوی و به شناختی نسبی میرسی، نظرت متعادلتر میشود و متوجه میشوی قبلاً در اشتباه بودهای. در تمام این سالها در مدیریت سینما هم شاهد بودهایم که برخی افراد به صرف این که آدم خوبی بودهاند، حتی با سوءتفاهم تقریباً صددرصدی نسبت به کلیت سینما به جایگاه مدیریت در سینما رسیدند. این افراد با این دید که سینما چیز بسیار بدی ست وارد میدان شدند، اما در همان چند سال مدیریت به این دلیل که برخلاف قبل، فیلم دیدند و سینماگرانی را که تا پیش از آن فکر میکردند هیولا هستند از نزدیک دیدند، به این نتیجه رسیدند که سینما آن قدرها هم بد نیست! اما تا این آدم ها چیز یاد گرفتند، کنار گذاشته شدند! و دوباره...
زمانی که دهنمکی معترض خیابانی بود به اکران فیلمی که اکبر عبدی درآن بازی کرده بود اعتراض میکرد، اما زمانی که وارد فضای سینما میشود همان بازی گر تبدیل به نقش اصلی تمام فیلمهای او میشود و حرف و اظهاراتش هم حتی اگر نه به صورت صدردرصدی تغییر کرده باشد بلکه ملایمتر شده. چرا؟ چون مسعود دهنمکی بالاخره فهمیده آن چه از دور فکر می کرده با آن چه در واقعیت میبیند متفاوت است.
* این جا نکتهای قابل طرح است و آن تفاوت سوءتفاهم و برخی سوءنیتهاست. شما اشاره کردید برخی با اهداف سیاسی بهدنبال سوءاستفاده از اختلافات سینمایی هستند. مرز میان سوءتفاهم و سوءنیت در این حوزه کجاست؟ سوءتفاهم با گفتوگو قابل حل است اما سوءنیت هیچ گاه قابل حل نیست.
سوءنیت، در واقع، سوءاستفاده برخی افراد از سوءتفاهم موجود در سینماست. به همین دلیل سوءنیت با حذف شخص یا گروهی که سوءنیت دارد و امروز تریبونی در اختیارش است، تمام میشود. به همین خاطر، وجود سوءتفاهم مهم تر و ضربهزنندهتر از سوءنیت است. سوءنیت، مقطعی و مرتبط با اشخاص و جریانهای خاص است؛ اما باید نگران سوءتفاهمی بود که ریشه دوانده در تاروپود سینما و جامعه ما.
همین افتتاحیه و اختتامیه جشنواره فجر را ببینیدکه اتفاقاً توسط جمعی از خودیترین عناصر فرهنگی نظام برگزار میشود اما باز هم در پخش تلویزیونی آن بخشهایی از مراسم حذف میشود! وقتی مراسمی در این ابعاد برگزار میشود و وزیر ارشاد بهعنوان عالیترین مقام فرهنگی هم در آن حضور دارد چه اتفاقی ممکن است رخ داده باشد که بخشی از مردم ایران نباید آن را ببینند!؟ مدیران خودشان هم میدانند در این مراسمها همه چیز عادی و تحت چارچوب بوده، اما از ترس این که شاید کسی نسبت به آن معترض شود ترجیح میدهند اصلا آن را پخش نکنند. این دمدستیترین مثال برای بیان سوءتفاهم موجود است.
* اتفاقاً همین رویکرد باعث بروز نوعی محافظهکاری در طیفی از مدیران شدهکه گویی کاتولیکتر از پاپ عمل میکنند و این روند خطرناکی است. مثلاً همین داستان مخالفت حوزه هنری با اکران برخی آثار در سال جاری را اگر بپذیریم سوءتفاهم است و ربطی به سوءنیت افراد ندارد، حاصل همین محافظهکاری بخشی از مدیران فرهنگی است. این روند به کجا خواهد انجامید؟
این هشدار را بسیاری افراد قبلاً مطرح کردهاند. مثلاً آقای عباسیان که امسال دبیر جشنواره است، وقتی که جریان برخورد نیروی انتظامی با برخی هنرمندان داغ شد به آن اعتراض کرد و مثالی را طرح کرد مبنی بر این که اگر شرایط این گونه پیش برود روزی میرسد که سازمان آب هم درباره سینمای ایران نظر بدهد و بخواهد اعمال نظر کند. سینمای ایران متاسفانه امروز وارد این مسیر شده و به همین دلیل در دعوای حوزه هنری و ارشاد، فارغ از اعتراضاتی که نسبت به عملکرد مدیریت فعلی ارشاد دارم، معتقدم باید تمام قد طرف ارشاد را میگرفتیم. چرا که حوزه حرف ناحقی میزد که اگر سنگ بنای آن گذاشته شود، سالهای بعدی که دیگر شمقدری و سجادپوری نیستند این رویکرد ادامه خواهد داشت. نباید اجازه میدادیم این اتفاقات رخ دهد که متأسفانه رخ داد!
* در این زمینه میتوان گفت اساسا مدیران سینمایی بیش تر نسبت به خودشان دچار سوءتفاهم هستند تا نسبت به مردم؟
فقط مدیران سینمایی نیستند. مدیران در سطح کلان، بیش از آن که نگران واکنش مردم باشند، نگران واکنش احتمالی فلان مسئول و فلان نهاد هستند! مثلاً اگر ترانهای از تلویزیون پخش میشود، نگرانی مدیر تلویزیون این نیست که شاید مردم فردا به خیابان بریزند، بلکه نگران این است که از فلان جا تماس بگیرند و نسبت به پخش این موسیقی اعتراض کنند! در واقع، سوءتفاهم اصلی میان خود مسئولان است و ربطی به مردم ندارد.
* این نگرانی مدیران نسبت به هم و نسبت به بالاسری هم موجب بروز همان محافظهکاریای شده که تولید فیلمهای مدیرپسند و نه مردمپسند حاصلش بوده.
نمونه تازه در این زمینه همین جشنواره امسال فیلم فجر بود که صراحتاً اعلام شد فیلمهای روشن فکرانه و فیلمهایی که نگاه تلخ اجتماعی دارند در جشنواره حضور نخواهند داشت. دلیل این رویکرد چیست؟ این که جمعی از مسئولان مملکتی که در طول سال به سینما نمیآیند، در ده روز جشنواره به همراه خانوادهشان مخاطب فیلمهای سینمایی میشوند و مدیران ارشاد هم ترجیح میدهند خروجی بیدردسری داشته باشند تا حتی اگر مخاطب مردمی هم ندارند، حداقل در جمع چند صد نفره مسئولان که هر شب در سالن وزارت ارشاد به تماشای فیلمها می نشینند کسی معترض محتوای فیلمها نشود! این دقیقاً مصداق تأثیر همین سوءتفاهمی ست که باعث میشود سینما قربانی شود تا آقای وزیر با افتخار اعلام کند امسال فیلم مسئلهدار نداشتیم!
* با این روند به جایی رسیدهایم که اگر تا دیروز با برخی مضامین مشکل داشتند، امروز نسبت به ذات سینما و کارکردهای آن دچار سوءتفاهم شدهاند. اصلاً انگار فراموش کردهایم که سینما در درجه نخست نیاز به مخاطب دارد...
اصلاً دیگر این چیزها مهم نیست. تئوریسین همین گروهی که مشخصاً می توان گفت نسبت به اصل سینما دچار سوءتفاهم هستند، در یک برنامه تلویزیونی با صراحت و تأکید میگوید «سینمای خنثی» مطلوب است! حتی وقتی مجری برنامه سعی میکند با هدایت بحث به این نتیجه برسد که منظور این فرد از «خنثی» چیز دیگری بوده، او باز هم تأکید میکند سینمایی مطلوب است که کسی چیزی در مقابل آن نگوید! داشتن یا نداشتن چنین سینمایی اساسا چه تفاوتی دارد؟
* طبیعت سوءتفاهم این است که با گفتوگو و رفع ابهامات باید برطرف شود. باتوجه به شرایط امروز سینمای ایران که هیچ زمینهای برای گفتوگو فراهم نیست، اساسا میتوان اتفاقات و چالشهای موجود در سینمای ایران را حاصل سوءتفاهم نامید یا باید تعبیر دیگری برای آن پیدا کرد؟
سوءتفاهم که وجود دارد، اما بازهم تأکید میکنم که عدهای در این میان با سوءنیتهای شخصی، قصد سوءاستفاده از این سوءتفاهمها را دارند. همین عده هم راه گفتوگو را مسدود کردهاند.
* با تمام این تفاسیر، آینده سینمای ایران و نسبتش با این قبیل سوءتفاهمها را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر آن گونه که مدیران میگویند جشنواره فیلم فجر را ویترین سینمای ایران بدانیم، وقتی فهرست تهیهکننده های جشنواره امسال را مرور کنیم، میبینیم که غالب آثار یا متعلق به حوزه هنری بوده یا محصول فارابی است و یا متعلق به تلویزیون. تنها چند اثر معدود است که محصول بخش خصوصی بوده. با توجه به این که در چارچوب تولید سینمای ایران، تهیهکننده بخش خصوصی به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و این آثار هم به طور غیر مستقیم بودجهشان از طرف دولت تأمین شده، عملاً شاهدیم تلاش اصلی این است که به سمتی برویم که کلیه تولیدات سینمای ایران محصولات رسمی دولت باشند! فکر کنید وزیر این کشور در پاسخ به نگرانی در باب احتمال تعطیلی سینما صراحتاً میگوید نگرانیای وجود ندارد چرا که شبکه نمایش خانگی داریم. این نقطه خطرناکی است؛ نقطهای که آدم به این نگرانی میرسد که نکند واقعاً برای تعطیلی سینما تصمیمی گرفته اند.
ماهنامه نسیم بیداری- اسفند 1391